پنجشنبه، آبان ۲۳

اين کجا و آن کجا؟

 
درد؛
ميپيچد زير ِ پوستت،
سگ ميشوي؛
خر ميشوي؛
لگد ميزني،
پاچه ميدري.
 
همه؛
چپ چپ نگاهت ميکنند.
اما تو نيستي؛
درد است.
دردي که نگاه ِ چپ​چپ ِ کسي به آن نمي​رسد.




__________________________
پارسال، همين روز بود.
يادت که هست؟
همه​ي طهران مرا گرداندي و فحش دادي.
سالگرد گرفتم براي عربده هايت.
هرسال خواهم گرفت.
شمع ِ امسالش 1 بود.
سالهاي بعد هم 2 و 3 و 4 و ...
به تعداد ِ سالهاي عمر ِ من، منهاي 27.
تا لحظه اي که زنده ام نه فراموش ميکنم، نه ميبخشم.
فقط همان يک روز را.
بقيه،
همه اش را بخشيدم.
بي​محلي هايت. خيانت​هايت. آزارهايت.
همان يک روز را، تا ابد نگه ميدارم.
بقيه؛
همه​اش حلالت.