دوشنبه، فروردین ۲۳

به پنهاني بود.

دلم ميخواست همه چيز را undo ميكردم، بعد هم invisible برميگشتم كنار تو.
تو اصلن نميدانستي "من"ـي هست و من تو را همانطور پنهاني -مثل قبل- دوست داشتم. بعد هم كه سرت با يكي ديگر گرم ميشد، آهسته و بي صدا برميگشتم همانجايي كه آمده بودم ازش.

اينهمه شلوغي دارد ديوانه‌ام ميكند.

۴ نظر:

  1. اوه اوه فضا رو بدجوری افسردگی گرفته
    پانی بی خیال
    من تجربه اش رو دارم فقط خودت اذیت میشی
    منو یادت رفته لینک کنی بین دیوونه ها!!

    پاسخ دادنحذف
  2. به "كارتاژ": آقاي كارتاژ. اينجا اگه بازه، واسه شما بازه. اگه شما كوتاهي ميكني تقصير من نيست.

    پاسخ دادنحذف
  3. برای همه پیش میاد . غصه نخور.

    پاسخ دادنحذف