سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸

خدا ديشب گريه ميكرد

.
خدا را بايد كشف كني. يك جايي مثل ته يك كوچه‌ي پيچ در پيچ بن‌بست. ته يك كافه‌ي پرت. همانجا كه هميشه بوي قهوه‌ي تازه دم كرده ميآيد. پشت آخرين ميزدو نفره. هماني است كه پشت يك روزنامه فرو رفته. دارد سيگار ميكشد (از دودي كه از پشت روزنامه بلند ميشود ميفهمي). جلو كه بروي ميبيني دارد گريه ميكند. اگر بپرسي به تو ميگويد كه براي آنكه صندلي خالي جلويش را پر ميكرد هميشه، دلش تنگ شده است.

۳ نظر:

  1. are vaghean ... kash vaghean khoda in joori bood ...

    پاسخ دادنحذف
  2. و من بنده رو کجا باید پیدا کنی . چن میز اونورتر. اتفاقا اونم گریه می کنه واسه کسی که هر روز میومد و زنگوله های در با ورودش به صدا در میومدن . چه دنیای غریبه ایی . چه کافه ی غریبه ایی

    پاسخ دادنحذف
  3. به ديوانه باز: اونجا كه بنده ها رو راه نميدن كه برن بشينن. اونجا كافه‌ي خداهاست. ارابه‌شون هم دم درـه.

    پاسخ دادنحذف