یکشنبه، فروردین ۸

چرا کپی نکنم؟؟


تجربه ی اول قهوه ی تلخ بود. سریالی که به جد خوب شروع شد و به عنوان سریال طنز خوب پیش رفت، ولی آنقدر آدم به آن اضافه شد که آخر ماجرا معلوم نبود چه کسی دارد کجای کار را میگیرد.
یک سری هنرپیشه‌ دور هم بودند و گاهی کسی دیالوگی میگفت که بیشتر شبیه پراندن متلکی بی موقع بود و در آخر هم معلوم نشد که چه شد.
و هربار اول هر قسمت کارگردان محترم تاکید میکرد که کپی نکنید. ولی وقتی رسید به آخر کار آدم میرفت جلوی تَلِ سی.دی های سریال می ایستاد و میگفت کاش کپی کرده بودم، حیف آنهمه پول.

شاهگوش سریال قشنگی بود. بی اغراق خوب شروع شد، خوب پیش رفت ولی آخرهایش دیگر نمیفهمیدی چرا اینهمه کاراکتر به فیلم اضافه شدند، یک سری هنرپیشه‌ی خوب دور هم و دور خود میچرخیدند که هیچی نگویند و قصه که در قسمت چهاردهم یا پانزدهم متوقف شد.
یعنی چندین قسمت اضافه شده بود که به هیچ دردی نمیخورد. مثل همانها که توی مدرسه بین دو تا کاما یا توی پرانتز مینوشتیم که اگر نمینوشتیم هم قضه ثابت شده و کامل بود. و امان از آن قسمت آخرش که وقتی تمام شد مجبور بودی بروی جلوی تَلِ سی.دی های سریال بایستی و حس کنی که کاش کپی کرده بودم و آنهمه پول دور نمیریختم.

بفرمایید شام ایرانی هم کپی جدیدی بود که فلان شبکه ی ماهواره از یک شبکه ی آلمانی کپی کرده بود. برای هر یک برنامه باید چهار دفعه سی.دی میخریدی و مینشستی به تماشای بی مزگی های یک سری آدم که خیلی هاشان بیخودی معروف شده بودند. تو نباید کپی میکردی ولی اینکه کل پروژه‌ای که آنها یک دور از دولت، یک دور از اسپانسر و یک دور هم از تو بابتش پول میگرفتند مهم نبود که کپی باشد.

اگر این برنامه‌های احمقانه ی دورهمی و خندوانه که مجریهایشان خیلی بی نمک و آبکی در هر دقیقه سه بار تاکید میکنند که ما خیلی باحالیم یا خیلی حالمان خوب است و کل ترکیباتشان کپی از یک چیز شکست خورده ی خارجی است هم توی سی.دی میکردند حتمن تاکید میشد که کپی نکنید.

آن برنامه‌ی سراپا کپی به اسم شب‌کوک هم که خودش کپی از یک کار کپی شده ی یک شبکه ی ماهواره است هم در نهایت فضاحت و بی کیفیتی و بی مزگی در حال اجراست. که حالا یک احمقی پیدا شده و هزینه ی ساخت و لفت و لیسش را متقبل شده که چند نفر آدم متوسط فعال در زمینه ی موسیقی دور هم جمع شوند و چند جوانک با صدای افتضاح را به آینده ای مملو از پول و شهرت امیدوار کنند. چرا؟ چون بزرگان موسیقی ما عارشان می‌شود دست کسی را بگیرند یا کمکی به کسی بکنند مبادا جایشان متزلزل شود.

گالری های عکاسی و نقاشی و طراحی و هر کوفت دیگری هم که به هنر مربوط است هم پر است از کارهای کپی شده و تکراری. ایده‌های جدید هنرمندان عزیزمان هم نهایتن به مذاق چهارتا بچه‌ی تازه هنر دیده ی مانتو گلگلی پوش خوش بیاید و توی ذهن بقیه در بهترین حالت "این دیگه چیه؟" را تداعی کند.
حتی صنعت ماشین سازیمان هم یا کپی و مونتاژ است یا چسباندن در این ماشین به کاپوت و صندوق عقب آن یکی ماشین.


چرا در ایران قانون کپی.رایت نداریم؟ چون ایده ای نداریم که جدید باشد نیازمند به حمایت. نهایت اختراع ما چهارتا متلک جدید است و دو تا کپی ماستمالی شده و یک سری مزخرف تکراری که نیازی به حمایت ندارد. اصلن چرا باید قانون کپی.رایت داشته باشیم؟ چرا منِ مصرف‌کننده باید برای هر چیزی که بیست بار تکرار می‌شود بیست بار پول بدهم؟