دوشنبه، شهریور ۱

When you cannot drive, don't.


تصادف کردم.
دوباره.
مثلِ همون بارِ قبلی، همون‌جوری حال‌م خراب شد، همون‌جوری داغون شدم، همون‌قدر بغض کردم ولی این‌بار گریه نکردم دیگه.
تنها بودم، نبودی که بگی عیب نداره، نبودی بغض‌م‌و ول کنم راحت شم، نبودی که بعدش که پاهام رو گاز و ترمز می‌لرزید تو بشینی که راحت بشینم رو اون‌یکی صندلی و تا دل‌م می‌خواد گریه کنم، همه‌ی بغض‌م‌و قورت دادم، خاموش کردم و رفتم پایین، هرکار باید می‌کردم‌و تنهایی انجام دادم. پلیس اومد، این‌بار مقصر من بودم، من زدم، این‌بار کسی نپیچید جلوم، مدارک‌و تحویل دادم، جریمه شدم، بیمه ماشین‌و تحویل دادم، ولی تنهایی.
خیلی تنها بودم امروز، خیلی.
ولی دیگه گریه نکردم. دیگه هیچ‌وقت واسه هیچی گریه نمی‌کنم.