شنبه، شهریور ۲۵

عاشقی کارِ سری نیست که بر بالین است.


بله.
بن‌بست همه جا هست؛ نمی‌دانم این بن‌بست‌ها چه از جانِ ما می‌خواهند.
کار اداری
کار بانکی
ته‌مانده‌ی حساب
عشق و عاشقی
مطالعه
تفکر
انتخاب
سیاست
منابع آبی زیرزمینی
درمان بیماری
کوچه و خیابان
به خدا تهِ آدم هم گاهی به بن‌بست می‌خورد و موجب دل‌پیچه می‌شود.

بن‌بست شده یکی از جواب‌های احتمالیِ هرچیزی. خدا هرچیزی که خلق کرد، ته‌ش ر هم آورد و بن‌بست ساخت. و بدبخت آن آدمِ خامی که چهار نعل برای هر چیزی می‌تازد. می‌تازد ها؛ چهار نعل؛ بعد با هزار امید و آرزو، همان‌طور چهار نعل می‌رود توی دیوارِ بن‌بستِ ماجرا؛ آی درد می‌گیرد، آی زخم می‌شود، آی می‌سوزد؛
ولی خدا شاهد است که دفعه‌ی بعد هم باز برای یک چیز دیگر یا حتی یک چیز مشابه باز هم چهار نعل می‌دود تا بن‌بست بعدی.
ما که اشرف مخلوقات‌ایم، ولی اگر یک خر را چوب بزنید خودش را با مغز پرت نمی‌کند توی هیچ دیواری.
من نمی‌فهمم خدا چرا هنوز حق را به شیطان رجیم نداده و دلجویی و آشتی برقرار نشده در عرش کبریایی. شاید هم شده و مخلوق و خالق باهم آن بالا وقتی پیک‌ها را به هم می‌زنند برای سلامتی، با مزه‌ی مسخره‌بازی‌های ما تلخی‌ش را کمرنگ می‌کنند.
نمی‌دانم ولله، من که تا به حال از آن پیک‌ها نزده‌ام٬ ولی اگر روزی به سلامتی کسی پیک زدم، لابد به سلامتی آن اشرف مخلوقاتی می‌زنم که خودش را با کوبیدنِ مغزش به بن‌بست‌های رنگ‌وارنگ پرپر می‌کند.
عمرش دراز باشد ان‌شاءالله.